ارشک (ارسس) یازدهمین پادشاه هخامنشی فرزند اردشیر سوم بود که پس از کشته شدن پدر به دست باگواسخواجه به سلطنت رسید. باگواسخواجه پس از کشتن اردشیر، پسران و برادران اردشیر را نیز کشت و ارشک را که کوچکترین پسر اردشیر سوم بود به قدرت رسانید تا خود زمام امور را در دست داشته باشد.
در این زمان یعنی 336 قبل از میلاد، همه شهرهای یونانی که زیر فرمان پارسیان بودند، سر به شورش برداشته و دم از استقلال زدند. از سوی دیگر ارشک که به دلیل جنایتهای باگواس خواجه از او تنفر یافته بود، درصدد بر آمد که او را از میان بر دارد تا خود را از سلطهی خواجه رهاند. اما باگواسخواجه پیشدستی کرده و ارشک را کشت.
مدت حکومت ارشک 3 سال یعنی از سال 338 تا 336 قبل از میلاد بود. پس از وی «داریوش کودومانوس» که پسر عموی اردشیر سوم بود و با خواجه دوستی قدیمی داشت، با نام داریوش سوم به سلطنت رسید.
او با مادها جنگید، بر آنها پیروز شد و همدان را گرفت. سپس قلمرو مرزهاى خود را تا حدود غربى آسیاىصغیر گسترش داد. او لیدیا (لودیا) و بابل را فتح کرد و در بابل تاجگذارى نمود. او به دین بابلى و نیز خدایان آشور و شوش با دقت احترام مىگذاشت. او اجازه داد تا یهودیانى که بخت نصر (پادشاه بابل) از فلسطین کوچ داده بود به زادگاه خود بازگرداند. او از شمال و شرق نیز محدودهٔ خود بازگردند. او از شمال و شرق نیز محدودهٔ کشور خود را گسترش داد. او در جنگى با ماساگتها زخمى شد و در اثر آن جان سپرد و در پاسارگاد مدفون شد. در لوح استوانهاى که از زمان او باقى مانده، وى خد را آزادکنندهٔ مردم و شاه برگزیدهٔ مردوک (خداى بابلیان) خوانده است. در زمان وى ایران تبدیل به بزرگترین امپراتورى زمان خود شد.
دربازه وی اطلاعات زیادی وجود ندارد جز انکه وی ظاهرا ناچار به اطاعت از خشثریته شاهنشاه ماد شده و بدو باج میپرداخته است
در زمان او سپاه پارس جزو لشکران پادشاه ماد بوده . ماد ها میخواستند که آشوریان را درهم شکنند ولی چون سپاهشان ساز و برگ و کار آزمکودگی دشمن را نداشت شکست خوردند و خشثریته نیز در این را جان خود را باخت . و سرزمین او مورد تاخت و تاز سکاها نیز روبرو شد و تا 28 سال پیشرفت ماد عقب افتاد
همین ناتوانی مادها به چی شپش زمان داد تا آرام آرام بنیاد فرمانروائی پارسیان را چه در پارس و چه در انشان استوارتر سازد و با سیاستی خردمندانه راه جنبش برومند ایرانیان را از دشواریها به پیراید .
گمان می کنند وی هنگام مرگ در سال 640 پادشاهی خود را میان دو پسر خود کورش و آریارمنه بخش کرده است ، یعنی انشان را به کورش داده است و پارس را به آریارمنه سپرده.به persian history سر بزنیدنخستین پادشاه و بنیان گذارشاهنشاهی هخامنشی بود. به مدت سی سال، از سال
۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران فرمانروایی کرد. ایرانیان کوروش را پدر و
یونانیان، که وی سرزمینهای ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و
قانونگذار مینامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسحشده توسط
پروردگار بشمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک
میدانستند.
کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا، دختر ایشتوویگو (آژی دهاک
یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود. تبار
او از جانب پدرش به پارسها میرسد که برای چند نسل بر انشان (شمال
خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. دوران خردسالیش را
هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی که گاه چندان سر به
ناسازگاری برآورده اند که تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممکن می
نماید. لیکن خوشبختانه در کلیات، ناهمگونی روایات بدین مقدار نیست. تقریباً
تمامی این افسانه ها تصویر مشابهی از آغاز زندگی او ارائه می دهند ،
تصویری که استیاگ ( آژی دهاک ) ، پادشاه قوم ماد و نیای مادری او، را در
مقام نخستین دشمنش قرار داده بود.از سیتی تامپ
کاخ تچر از نخستین کاخهایی است که بر روی صفه تخت جمشید کشف گردید. کاخ تچر در جنوبغربی آپادانا و رو به جنوب، قرار گرفتهاست. این بنا در یکی از کتیبهها تچر خوانده شدهاست. [۱]
این کاخ در کتیبهای دیگر از همان بنا هدیش و امروزه به کاخ داریوش و یا تچر معروف است. واژه تچر را خانه زمستانی معنی کردهاند ولی هیچ دلیلی که برساند این بنا سرای زمستانی داریوش بودهاست در دست نیست.[۱]
سنگهای این کاخ، خاکستری و بسیار پاکتراش است به طوریکه عکس آدمی در آن میافتاده و به همین جهت در این اواخر آن را آینه خانه و یا تالار آینه هم میخواندند. کاخ تچر بر روی سکویی بنا گشته که ۲۰ ۲٫ تا ۳ متر از کف آپادانا و حیاط مجاورش بلندتر است. طرح آن به صورت مستطیلی است با محور طولی شمالی – جنوبی که ۴۰ متر طول و حدود ۳۰ متر عرض دارد و مشتمل است بر یک تالار مرکزی ۱۲ ستونی (۳ ردیف ۴ تایی) با اتاقهای کوچک جانبی، دو اتاق مربع شکل در شمال که هر یک چهار ستون داشتهاند و با اتاقهای باریک و بلند جانبی محدود میشدهاند و یک ایوان ۸ ستونی (دو ردیف چهارتایی) در جنوب که به دو اتاق جنبی میپیوسته است.
یک پلکان دو طرفه در جنوب بنا، ساختهاند که از دو سوی به ایوان جنوبی میرسد و بر بدنه آنها نقش افرادی که بره، خوراکی یا ظروف آشپزخانه در دست دارند کنده شدهاست. این افراد را یک در میان در جامه پارسی و مادی (اهل ماد) نشان دادهاند. پارسیان کلاه شیاردار استوانهای معمول خود را به سر ندارند، بلکه شالی به دور سر و گردن پیچیدهاند که چانههایشان را میپوشاند. برخی از این افراد ریش و سبیل دارند اما تعدادی بی ریش و سبیل نشان داده شدهاند که احتمالاً خواجگان درباری هستند. معمولاً این افراد را خدمتگزاران میخوانند، اما چون حمل بره و حیوانات دیگر به داخل کاخ شاهی چندان مناسبتی ندارد، شاید بتوان برخی از آنها را مغانی دانست که بره قربانی را حمل میکنند. بر بدنه جبهه جنوبی سکوی کاخ، یعنی بر دیواره جنوبی پلکان توامان، مجلسی مرکب از چند صحنه، نقش کردهاند. در مرکز، حلقه بالدار یا فر ایرانی را میبینیم که دو ابوالهول در دو سویش نشسته و دستی را به علامت احترام به سوی آن بلند کردهاند و پشت سر هر یک ردیفی از درختان نخل نمایان است، زیر این صحنه دو گروه سرباز کماندار نیزهور در جامه پارسی، یعنی کلاه ترکدار استوانهای، دامن و قبای چیندار و کفش سهبندی، مقابل همدیگر صف بستهاند و سنگ نوشتهای را پاس میدارند که به نام خشایارشا و به خط و زبان فارسی باستان نوشته شدهاست.
در گوشه سمت راست این صحنه، همان کتیبه به خط و زبان عیلامی تکرار شدهاست و در گوشه چپ صحنه، متن بابلی آن آمدهاست. در این کتیبهها، خشایاشارشا اهورامزدا را میستاید و خود و پهناوری کشورش را میشناساند و سپس میگوید:
به خواست اهورامزدا، این هَدیش را داریوش شاه که پدر من بود، برآورد. بادا که اهورا مزدا و دیگر ایزدان، مرا و آنچه را که کردهام و پدرم داریوششاه کردهاست، بپایند.[۲]
عین همین کتیبهها، دوبار دیگر بر جرزهای جنوبی ایوان کاخ نقر شده و هر بار فارسی باستان در بالا، عیلامی در میان و بابلی در پایین است. این متنها ثابت میکند که قسمت جنوبی کاخ تچر در زمان خشایارشا به اتمام رسیدهاست. تاقچههای این کاخ که تاج شیاردار مصری دارند همه از سنگهای یکپارچه ساخته شدهاند و در اصل با درهای کوچک چوبی محافظت میشدهاند.
تالار مرکزی شش در داشته که دو تا به ایوان جنوبی باز میشده و دو تا به اتاقهای شمالی میپیوسته و یک در به اتاق شرقی راه داشتهاست. یک در دیگر هم، کفشکن غربی را به تالار مرکزی پیوند میداده و در سمت غرب همین کفشکن است که در زمان اردشیر سوم پلکانی دو طرفه ساختهاند که بر دیواره آن نقش هدیهآورانی چند، نقش کردهاند که وسط جبهه غربیاش، کتیبهای از اردشیر سوم به زبان فارسی باستان منقور است که ترجمه آن چنین است: [۳]}}
خدای بزرگ اهورامزدا است که این جهان را آفریده، که آن آسمان را آفریده، و خوشبختی را آفریده، که مرا، اردشیر، شاه کرده، یگانه شاهی از بسیاری، یگانه فرمانروایی از بسیاری، گوید اردشیرشاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین: من پسر اردشیر (دوم) شاهم، اردشیر شاه پسر داریوش (دوم) شاه بود، داریوش شاه پسر اردشیر (یکم) شاه بود، اردشیر شاه پسر خشایارشا شاه بود، خشایارشا شاه پسرداریوش شاه بود، داریوش شاه پسر ویشتاسپه بود، ویشتاسپه پسر آرشامه، از تخمه هخامنشی. گوید اردشیرشاه: این پلکان سنگی را من ساختم. گوید اردشیرشاه: بادا که اهورامزدا و ایزدمهر مرا بپایند و این کشور را و آنچه را بر دست من کرده شد.[۴]
از اینجا پیدا است که این بخش از بنا، به دستور اردشیر سوم که از ۳۵۸ تا ۳۳۸ قبل از میلاد پادشاهی راند، دستکاری و تکمیل شدهاست. در شمال این پلکان، سنگی را به صورت طاسی کم عمق کندهاند. محوطه حفاری شده چهارگوش آن به راه آبی میپیوندد که چند متری به سوی غرب رفته سپس میپیچد و بیش از ۴۰ متر به سوی جنوب پیش میرود تا به راهآبهای زیرزمینی حیاط جنوبی تچر میپیوندد. در کنار این راهآب آثار دیوارهایی یافت میشود که مشخص میسازد زمانی اینجا اتاقکی بودهاست اما مشخص نیست که این سنگاب برای تشریفات مذهبی به کار برده میشدهاست یا برای احتیاجات عادی روزانه و یا اینکه سنگ ناودان بومی بودهاست.
ستونهای کاخ تچر احتمالاً از چوب بودهاست ولی هیچ اثری از آنها باقی نماندهاست. کف اتاقها را با فرش قرمز رنگ ویژه دوره داریوش پوشانیده بودهاند که اثر آن در اتاقهای شمالی یافت میشود. بر درگاههای اتاقهای غربی سربازهای نیزهدار و سپرکش پارسی و بر درگاههای تالار مرکزی، داریوش بزرگ را با خدمهاش حجاری کردهاند. تاج داریوش کنگرهدار بوده و رویه آن را با ورقهای از زر پوشانده بودهاند. دستبند، یاره، طوق، گوشوار و گوهرنگاریهای لباس داریوش نیز با فلزات گرانبها ساخته و در سنگ نشانده شده بود که اسکندر و یارانش آنها را کنده و ربوده بودهاند. لباس داریوش منقش به گل، بوته، ستاره و شیرهای غران و ملون به رنگهای گوناگون بودهاست. این تزئینات را محققان به دقت وارسی کردهاند که تیلیا و همسرش موفق شدهاند آنها را بازسازی و مشخص سازند. حاصل کار این دو نفر برای تاریخ هنر هخامنشی فوقالعاده اهمیت دارد و ثابت کردهاست که روی تاج و کلاه و قسمتهایی دیگر از جامه سربازان و مهتران رنگآمیزی و سوزنگری کرده بودهاند.
بر دو جانب درگاه جنوبی تالار، برفراز سر شاهنشاه، کتیبهای به سه زبان و سه خط عیلامی، فارسی و بابلی نقر شدهاست که میگوید:
داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپه، هخامنشی که این تچر راساخت.
ضمیر موصول «که» ثابت میکند که هدف کتیبه، تعیین هویت شخص منقوش در زیر
آن است، درست مثل اینکه بگوید: این داریوش است که تچر را ساخت.
یکی از اروپاییان به نام کورنلیوس دو براوون Cornelius de Bruine که در سال ۱۷۰۴ میلادی این بنا را دیده و توصیف کردهاست، با قلم و تیشه نقوش دو جانب درگاه را ضایع کردهاست و قسمتی از حجاری جامه چیندار هر دو نقش داریوش را که حاوی کتیبه بودهاست کنده و به پاریس بردهاست. این تکههای ربوده شده اکنون در گنجینه نشانهای کتابخانه ملی فرانسه موجود است. روی چینهای لباسی که متعلق به نقش جرز غربی بوده کتیبهای به سه زبان میگوید:
داریوش شاه بزرگ، پسر ویشتاسپه، هخامنشی
اما روی چینهای جامه منقوش بر جزر شرقی که آن نیز به گواهی نوشته بالای درگاه از آن داریوش بودهاست، آمده:
خشایارشا، پسر داریوش شاه هخامنشی
این کتیبه دومی بسیار شگفتانگیز است، زیرا بر نقشی کنده شده که تاج کنگرهدارش ثابت میکند که او داریوش بزرگ است. از گواهی هرودت میدانیم که داریوش در اواخر عمر خشایارشا را جانشین خود کرده بود و احتمال زیاد است که وی در سالهای آخر عمر داریوش، در واقع شریک او در پادشاهی بوده و تاج و جامه او را می پوشیدهاست. بنابراین نقش و کتیبه جرز به سالهای آخر داریوش تعلق دارد و شراکت خشایارشا در سلطنت با پدرش را گواهی میدهد.
یک سنگنبشته دیگر هم وجود دارد که هجده مرتبه بر قاب دریچههای کاخ تکرار شده و آن هم به سه زبان است و میگوید:
قاب سنگی که برای ویث (خانه شاهی) داریوش درست شدهاست.
این کتیبهها ثابت میکنند که تاقچههای یکپارچه را در همان مکان تراشیده و پرداخت سنگ کردهاند و برای کار گذاردن در این کاخ، معین و مشخص نمودهاند. از همین متنها هم میشود فهمید که کاخ تچر بر خلاف تصور برخی که آن را معبد و پرستشگاه دانستهاند به واقع یک کاخ نشیمن یا اختصاصی بودهاست.
بر سنگهای این کاخ یادگارهایی از ادوار گوناگون موجود است که از همه کهنتر دو سنگ نوشتهاست که به زبان پهلوی ساسانی و در زمان فرمانروایی شاپور دوم حک شدهاست. ترجمه فارسی آن چنین است.
در ماه اسفند ارمذ، در دومین سال پادشاهی مزداپرست، خدایگان شاپور، شاه شاهان ایران و انیران (غیر ایران) که نژاد از ایزدان دارد، هنگامی که شاپور سکانشاه، فرمانروای سند، سیستان و توران تا به مرز دریا (دریای عمان)، پسر مزداپرست خدایگان هرمزد، شاه شاهان ایران و انیران، که از نژاد ایزدان بود، روانه شد (سال ۳۱۱ میلادی)، با درود فراوان از درگاه مهست همایون، وی از این راه، میان استخر و سیستان، روانه شد و به نیکویی در اینجا (صدستون یعنی تخت جمشید) فرود آمد. آنگاه وی در این بنا خوراک خورد. همراه او بهرام پسر نهوهرمزد، اندرزبد سیستان، نرسی موبد از خاندان وراز، وین پسر مهر فرمانروای زرنج، نرسی دبیر و دیگر اسوران پارسی و سیستانی و گروهی از مردم زرنج و سفرایی از ایالات و قبایل نیز بودند. وی بزمی بزرگ برپا کرد و آیینهای دینی برپا کرد. برای روانهای پدر و نیاکانش درود فرستاد. آنگاه برای شاپور شاه شاهان و روان خودش و نیز برای آن که این بنا را بفرمود ساختند، قربانی داد. یزدان یار باد.
شانزده سال بعد از نقر این نوشته شاپور سکانشاه، سلوکوس نامی را برای بازدید آن فرستاد که وی آن را دیده و کتیبهای دیگر نزدیک آن کند. از این دو سنگنبشته به خوبی برمیآید که در میانه دوره ساسانیان نام اصلی تخت جمشید (پارسه) دیگر به کار نمیرفته و آن را صد ستون میخواندهاند.
از میان نوشتههای بعدی دو کتیبه به خط کوفی (زبان عربی) از عضدالدوله دیلمی باقیماندهاست که اولی در هشت سطر، بر بدنه شرقی درگاه سنگی، میان ایوان و تالار سمت ایوان، بدین گونه نقر شدهاست:
به نام خدا. فرمانروای بزرگ همایون، عضدالدوله پناه خسرو، پور حسن رکن الدوله دیلمی این بنا را در سال ۳۴۴ هجری قمری دید به هنگامی که از فتح اصفهان و اسارت پسر ماکان و شکست سپاه خراسان (سامانی) پیروزمندانه به شیراز باز میگشت و او شخصی را که توانست نوشتههای کنده شده بر این آثار را بخواند به پیشگاه خود احضار کرد.
این سند میرساند که عضدالدوله پس از فتح اصفهان، در سر راه خود به شیراز در اینجا بیاسود و دستور داد تا نوشته پهلوی یاد شده را بخوانند و برایش ترجمه کنند. سنگنبشته دوم او بدین گونهاست:
امیر ابوشجاع عضدالدوله، که خدا یارش باد در اینجا در صفر سال ۳۴۴ هجری قمری حاضر آمد و نوشته روی این آثار بر وی خوانده شد. آن را علی بن سری کاتب، از کرخ و موبد مارسفند کازرونی خواندند.
وقتی عضدالدوله کاخی به نام قصر ابونصر در شیراز ساخت، چند تکه مهم از درگاه شمالی کاخ تچر را به آنجا برده و کار گذاشتهاست. اکنون از کاخ او اثری نمانده و تکههای تخت جمشیدی را نیز تا جایی که توانستهاند پیدا کنند، به جای خودش باز گردانیدهاند.
کتیبه دیگری هم در سال ۳۹۲ هجری قمری نقر شده و آن را از شاهنشاه بهاءالدوله دیلمی است که میگوید با سپاهی کلان برای شکار به این مکان (یعنی مرودشت) آمده بود و در اینجا (یعنی تخت جمشید) اقامتی داشت.
کتیبههای دیگری هم از دورههای جدیدتر و بر در و دیوار کاخ داریوش کندهاند که از همه مهمتر کتیبهای است از علی آققویونلو مورخ ۸۸۱ هجری قمری و چند لوحه از شاهزادگان تیموری، از جمله شاهزاده هنرمند و خطاط ابراهیم سلطان (مورخ ۸۱۶ تا ۸۲۶ هجری قمری) که از میان الواح ابراهیم سلطان یکی به خط ثلث، حاوی شعری از سعدی است:
کرا دانی از خسروان عجم ز عهد فریدون و ضحاک و جم که بر تخت ملکش نیامد زوال؟ ز دست حوادث نشد پایمال نه بر باد رفتی سحرگاه و شام سریر سلیمان علیه السلام به آخر ندیدی که از باد رفت؟ خنک آنکه با دانش و باد رفت الا تا درخت کرم پروری که بیشک بر کامرانی خوری کتیبه ابراهیم سلطان پسر شاهرخ فی سنه سته و عشرین و ثمانمایه
وقتی که از پلکان جنوبی پایین میرویم به حیاطی بزرگ میرسیم که دیوارهای شرقی و جنوبی آن دارای پلکانهایی مشابه هستند و به نقوشی همانند آنچه بر پلکان مزبور دیدیم، یعنی دو گروه سرباز مقابل هم، کتیبهها، حلقه بالدار در میان ابوالهول، درختان نخل، گاوهای به چنگ شیر افتاده و خدمهای که اسباب آشپزخانه میبرند، مزین میباشند. در قسمت غربی حیاط، آثار دیواری باقیماندهاست که گمان میرود اصلی نباشد. پلکان جنوب حیاط به سطح مرتفعی میرسد که آثار کاخی را بر خود دارد که آن را <<کاخ ه>> مینامند و پلکان شرقی به دو دهلیز منتهی میشود که رو به سمت شرق، به حیاط شمال هدیش باز میشوند.
از ویکیی پدیا
یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران در زمان هخمنشیان آریوبرزن بود که در زمان
حمله اسکندر مقدونی به ایران از سرزمین خود با شجاعت دفاع کرد و در این
راه کشته شد .عده ای او را از اجداد کرد ها یا لر ها می دانند.
اسکندر
مقدونی پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان که به جنگ آربل Arbel
یا گوگامل Gqugamele مشهور است در سال ۳۳۱ پیش از میلاد مسیح ،بابل و شوش و
استخر (در استان فارس کنونی) را از آن خود ساخت و تصمیم به دست یافتن به
پارسه گرفت و به سوی پایتخت ایران حرکت کرد .
اسکندر سپاه خود را به
دو بخش تقسیم کرد . یکی از بخش ها به فرماندهی شخصی به نام پارمن یونوس از
راه جلگه رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه حرکت کرد و خود اسکندر نیز با
سپاه سبک اسلحه از راه کوهستان (کو ه های کهگیلویه) روانه پایتخت ایران شد و
در تنگه های در بند پارس (برخی آن را تک آب و گروهی آن را تنگ آری می
دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو شد.
درجنگ در بند پارس آخرین
پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن در برابر سپاهیان
پرشمار اسکندر مقدونی دلاورانه از میهن خویش دفاع کردند و بی پروا با
سپاهیان اسکندر به مقابله پرداختند و بسیاری از آنان را به خاک نشاندند و
سر انجام توانستند سپاه اسکندر را به عقب نشینی وادارند .
با وجود
آریوبرزن و پاسدارانی که جانانه از میهن خویش دفاع می نمودند گذر سپاهیان
اسکندر از این تنگه های کوهستانی غیر ممکن بود . پس اسکندر به نقشه ی جنگی
ایرانیان در جنگ ترموپیل Thermopyle روی آورد و با کمک یک اسیر ایرانی
آریوبرزن را دور زد و از بیراهه ها و تنگه های سخت کوهستانی خود را به پشت
سربازان پارس رسانید و آنان را به محاصره گرفت. ( پس از اتمام جنگ نیز عمر
آن اسیر چندان دوامی نیاورد و به دستور اسکندر به دلیل خیانت کشته شد.)
آریو
برزن با ۴۰ سواره و ۵ هزار سرباز پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن ،
خط محاصره اسکندر را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت ولی
سپاهیانی که اسکندر دستور داده بود از راه جلگه به طرف پارسه بروند ،پیش از
رسیدن او به شهر دست یافته بودند .
آریو برزن با وجود دست تصرف
پایتخت به دست سربازان اسکندر و در حالی که سپاهیان دشمن سخت در حالی تعقیب
او بودند حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشاری کرد که همه ی
یارانش از پای افتادند و جنگ وقتی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر
فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.
در کتاب اتیلا نوشتهٔ لویزدول
آمده که در آخرین نبرد اسکندر که از شجاعت آریوبرزن خوشش آمده بود به او
پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی آریوبرزن گفته
بود:"شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا
جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد."
اسکندر نیز در جواب او گفته بود:"شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم."
ولی
آریو برزن در پاسخ گفته بود :"پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان
می مانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم" و اسکندر که پایداری او را دیده
بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.
آنها
آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند.پس
از مرگ او را درهمان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند "به یاد
لئونیداس”*.
در
این جنگ یوتاب (به معنی درخشنده و بی مانند) خواهر آریو برزن که فرماندهی
بخشی از سپاه را بر عهده گرفته بود ،در کوه ها راه را بر سپاه اسکندر بست
.یوتاب و برادرش آنچنان جنگیدند تا هر دو کشته شدند و نامی درخشان از خود
بر جای گذاشتند .
چمحوطه باستانی پاسارگاد در فاصله حدود 135 کیلومتری شیراز و در فاصله سه کیلومتری جاده آسفالته شیراز به آباده قرار دارد. دشتی کهپاسارگاد در آن واقع شده، به نام دشت مرغاب نامیده می شود و مساحتی تقریبا 20*15 کیلومتر و ارتفاعی حدود 1200 متر از سطح دریا دارد.جاده منتهی به محوطه تاریخی پاسارگادبه دلیل وجود رودخانه پلوار در این دشت؛ جلگه مرغاب همواره بارور و نشیمنگاه اقوام مختلف بوده است. پاسارگاد بر خلاف تصوری که در میان عامه مردم وجود دارد؛ تنها یک مقبره نیست، بلکه مجموعه ای است گسترده از کاخ ها و بناهای گوناگون که در تمام دشت پاکنده شده اند.بخشی از محوطه تاریخی پاسارگادکاخ های پاسارگاد، 2500 سال پیش به دستور کوروش کبیر بنا شده است. آرامگاه کوروش، کاخ اختصاصی کوروش، نقش انسان بالدار، کاخ بار عام کوروش، کاخ تشریفات و ساختمان مذهبی (آتشکده) از ساخته های باقی مانده در این مجموعه تاریخی است.بخشی از محوطه تاریخی پاسارگاداما شاید مهم ترین اثر و در واقع شناخته شده ترین اثر موجود در پاسارگاد همان مقبره کوروش کبیر باشد که به دستور خود او برای خاکسپاریش ساخته شده و بعد از 2500 سال همچنان پابرجا و استوار باقی مانده و همچون نشانه ای از عزت و عظمت ایران خودنمایی می کند. گستردگی بناها و کاخ ها بسیار زیاد بوده به نحوی که به نظر آنوبانینی برای بازدید از همه آنها به چندین ساعت زمان نیاز است، فاصله بناها از همدیگر در مقیاس کیلومتر بوده و به همین دلیل مسیرهای آسفالتی در میان کاخ ها پیش بینی شده که بازدیدکنندگان با اتلاف وقت کمتری موفق به بازدید محوطه شوند.بخشی از محوطه تاریخی پاسارگادبخشی از محوطه تاریخی پاسارگادبخشی از محوطه تاریخی پاسارگادبخشی از محوطه تاریخی پاسارگادبخشی از محوطه تاریخی پاسارگادبخشی از محوطه تاریخی پاسارگاددر پاسارگاد سه کتیبه از کوروش کبیر به یادگار مانده است که این محل را از این نظر نیز بی همانند می کند. بر سر آرامگاه کوروش در پاسارگاد سنگ نوشته ای هست که بر آن نوشته شده است: “ای انسان هرکه بخواهی باشی و از هر جا که می آیی بدان که من کوروش بنیانگذار امپراتوری ایران هستم. بر این توده خاکی که جسدم را پوشانیده است رشک مبر”.